کتاب مردگان جزیره ی موریس نوشته فرهاد کشوری توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان فارسی
«مردگان جزیرهٔ موریس» فرهاد کشوری رمانی خیالی درباره زندگی رضاشاه در تبعید و در جزیره موریس است. رضاشاه که دوران تبعیدش را می گذراند، در محل اقامتش در محاصره روح ماموران و صاحب منصبانی است که در زمان پادشاهی، دستور عزل و قتل آنها را صادر کرده است. این ارواح در زمان های مختلف، هنگام استراحت، خوردن، قدم زدن و خوابیدن شاه به سراغش می آیند و از گذشته می گویند، حالا که دیگر پادشاهی و درباری در کار نیست، نوبت گله گذاری، اعتراف و محاکمه است. در خلال این گفت وگوها و نیز مونولوگ های شاه با خودش، با بخش های پنهانی از زندگی رضاشاه آشنا می شویم. درواقع این اثر مجموعه ای از خرده روایت ها در دل روایتی بزرگتر است که هرکدام از با توجه به روند داستان جای خود را در روایت اصلی پیدا می کنند.
شاه تبعیدی با مردگان و حسرت هایش زندگی می کند.» ایزدی از زیر درخت انبه گذشت و رفت میان درختان اکالیپتوس. از توی ایوان صدای بم آواز مردی را می شنید: «شاه تبعیدی در پشت سر فقط کابوس می بیند.» این چند سطر شاید خلاصه ای از رمان باشد، رضا شاه در تبعید و غربت در جزیره ی موریس، در هوایی جهنمی، همراه است با پشه ها و صدای قورباغه ها و صدای آزارنده ی اپرایی که سراسر متن شنیده می شود و همگوی مردگان یا کشتگانی است که با کشتی به جزیره ی موریس می آیند و یک یک به دیدارش می آیند و دادخواهی می کنند و با کلمات به دنبالش می آیند. ارانی و تیمورتاش و فرخی یزدی و دیگرانی که کابوسشان دست بردار نیست.
قدمی جلو رفت، بهدقت به مرد نظامی نگاه کرد و گفت: «امیرطهماسبی؟... اینجا چه میکنی، سرلشکر؟» جوابی نشنید. گفت: «حتماً دعا و تعویذی آوردهای!» امیرطهماسبی گفت: «تو سرتیپ بودی و من سرلشکر و وزیر جنگ. وقتی وزیر جنگ شدی درجهٔ سرلشکریام را گرفتی و شدم سرتیپ. من باز هم به تو خدمت کردم. در تغییر سلطنت خدمت کردم. هر دستوری دادی اجرا کردم. قافلانکوه را به کمک مردم آذربایجان بریدم و جاده ساختم. قزاقخانه و مدرسه ساختم. فرمانده لشکر شمال غرب شدم، خدمت کردم. حاکم نظامی تهران شدم، خدمت کردم. در هر مقامی در انجاموظیفه کوتاهی نکردم. اما تو چه کردی؟ مرا به پاس خدماتم کشتی.» شاه گفت: «راهزنان در سفر لرستان تو را کشتند.» زبان روان و خوش خوان «مردگان جزیرهٔ موریس» یکی از ویژگیهای مهم آن است و شیوه روایت خاص کشوری میتواند آیینهای برای بازتاباندن شرایط کشور در دوره سلطنت رضاخان باشد. دورهای که اختناق و فشار و ترس از حکومت با تجدد و نوخواهی بهم آمیخته بود.
کتاب مردگان جزیره ی موریس نوشته فرهاد کشوری توسط انتشارات چشمه به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب: ادبیات، ادبیات داستانی، رمان فارسی
«مردگان جزیرهٔ موریس» فرهاد کشوری رمانی خیالی درباره زندگی رضاشاه در تبعید و در جزیره موریس است. رضاشاه که دوران تبعیدش را می گذراند، در محل اقامتش در محاصره روح ماموران و صاحب منصبانی است که در زمان پادشاهی، دستور عزل و قتل آنها را صادر کرده است. این ارواح در زمان های مختلف، هنگام استراحت، خوردن، قدم زدن و خوابیدن شاه به سراغش می آیند و از گذشته می گویند، حالا که دیگر پادشاهی و درباری در کار نیست، نوبت گله گذاری، اعتراف و محاکمه است. در خلال این گفت وگوها و نیز مونولوگ های شاه با خودش، با بخش های پنهانی از زندگی رضاشاه آشنا می شویم. درواقع این اثر مجموعه ای از خرده روایت ها در دل روایتی بزرگتر است که هرکدام از با توجه به روند داستان جای خود را در روایت اصلی پیدا می کنند.
شاه تبعیدی با مردگان و حسرت هایش زندگی می کند.» ایزدی از زیر درخت انبه گذشت و رفت میان درختان اکالیپتوس. از توی ایوان صدای بم آواز مردی را می شنید: «شاه تبعیدی در پشت سر فقط کابوس می بیند.» این چند سطر شاید خلاصه ای از رمان باشد، رضا شاه در تبعید و غربت در جزیره ی موریس، در هوایی جهنمی، همراه است با پشه ها و صدای قورباغه ها و صدای آزارنده ی اپرایی که سراسر متن شنیده می شود و همگوی مردگان یا کشتگانی است که با کشتی به جزیره ی موریس می آیند و یک یک به دیدارش می آیند و دادخواهی می کنند و با کلمات به دنبالش می آیند. ارانی و تیمورتاش و فرخی یزدی و دیگرانی که کابوسشان دست بردار نیست.
قدمی جلو رفت، بهدقت به مرد نظامی نگاه کرد و گفت: «امیرطهماسبی؟... اینجا چه میکنی، سرلشکر؟» جوابی نشنید. گفت: «حتماً دعا و تعویذی آوردهای!» امیرطهماسبی گفت: «تو سرتیپ بودی و من سرلشکر و وزیر جنگ. وقتی وزیر جنگ شدی درجهٔ سرلشکریام را گرفتی و شدم سرتیپ. من باز هم به تو خدمت کردم. در تغییر سلطنت خدمت کردم. هر دستوری دادی اجرا کردم. قافلانکوه را به کمک مردم آذربایجان بریدم و جاده ساختم. قزاقخانه و مدرسه ساختم. فرمانده لشکر شمال غرب شدم، خدمت کردم. حاکم نظامی تهران شدم، خدمت کردم. در هر مقامی در انجاموظیفه کوتاهی نکردم. اما تو چه کردی؟ مرا به پاس خدماتم کشتی.» شاه گفت: «راهزنان در سفر لرستان تو را کشتند.» زبان روان و خوش خوان «مردگان جزیرهٔ موریس» یکی از ویژگیهای مهم آن است و شیوه روایت خاص کشوری میتواند آیینهای برای بازتاباندن شرایط کشور در دوره سلطنت رضاخان باشد. دورهای که اختناق و فشار و ترس از حکومت با تجدد و نوخواهی بهم آمیخته بود.